ب) وابستگى!!
با شکلگیرى روابط عاطفى بین دختر و پسر و افزایش تدریجى آن، زمینه وابستگى آنها به یکدیگر و تشدید آن فراهم مىشود. از آنجا که نیاز به محبت ورزیدن و مورد محبت واقع شدن در دوران جوانى به اوج خود مىرسد و معمولاً فضاى نسبتاً مناسبى براى ارضاى این نیاز (هر چند به طور غیر صحیح آن) در محیط آموزشى و دانشگاهى وجود دارد، به شکل خودکار دختر و پسر در این کانال قرار مىگیرند و هوشیارانه و در اکثر موارد به طور ناخودآگاه گرفتار چنین گردابى مىشوند و آن را با عنوانهاى عرف پسند و موجه پوشش مىدهند و باطن غیر موجه آن را با پوششهاى ظاهرى، نیکو و پسندیده جلوهگر مىنمایند.
با این روش، علاقه ابتدایى شدت یافته، با وجود تصمیم ابتدایى دو طرف یا یکى از آنها، کمکم دو طرف به یکدیگر وابسته مىشوند. این وابستگى (در بسیارى موارد اگر نگوییم در تمام موارد)، آفت بزرگى براى تمرکز حواس، تحصیل و تفکر عمیق در امور درسىآنها مىشود؛ به گونهاى که گاهى مطالعه و حضور در کلاس درس را غیرممکن مىسازد وهر کدام از آنها در تمام اوقات شبانه روز حتى در کلاس درس در فکر طرف مقابل است!!
علاوه بر این، وابستگى به وجود آمده، مانع گزینش صحیح و دقیق براى شریک آینده زندگى مىشود
و از آن جا که شخص به فردى خاص وابسته شده، تمام نیکىها، خوبىها، زیبایىها و ... را در فرد مورد علاقه خود مىبیند و دیگر توان مشاهده عیوب احتمالى طرف مقابل را ندارد؛ زیرا از روى علاقه و از پشت عینک وابستگى، به طرف مقابل نگاه مىکند و نه با نگاهى خریدارانه، نقادانه و بررسى کننده تا تمام نقاط ضعف و قوت او را در ترازوى حقیقت بین مورد دقت و مشاهده قرار دهد!
از طرف دیگر، اگر کسى بخواهد با فردى فقط براى مدتى دوست باشد و به او اظهار محبت کند (نه دراز مدت)، مطمئناً با این وابستگى به وجود آمده (پس از آن مدت کوتاه یا طولانى)، امکان جدا شدن از یکدیگر از نظر روانى بسیار سخت و مشکل آفرین است و معمولاً در چنین مواقعى بسیارى از جوانان به افسردگىهاى شدید دچار شده، از زندگى ناامید مىشوند و احساس مىکنند که نه راه پیش دارند و نه راه بازگشت؛ زیرا از طرفى مىخواهند این ارتباط دوستانه را که به وابستگى شدید منجر شده، ادامه دهند و از طرف دیگر باور دارند که نمىتوانند همدیگر را به عنوان شریک زندگى خود انتخاب کنند.